به امید طلوع

آنکس نامی جاودان یافت، که در زمان خود سنگ تمام گذاشت.

آنکس نامی جاودان یافت، که در زمان خود سنگ تمام گذاشت.

امید طلوع
معلم
مربی
مروج
فارغ التحصیل مهندسی صنایع
و علاقه مند به تفکر استراتژیک و علوم سیستم ها

رسالت من ایجاد امید، برای طلوعی دوباره در زندگی شماست.

طبقه بندی موضوعی

بیماری ویترینی، مراقب ویترین افراد باشید !!!!

دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۱۵ ق.ظ

ویترین زدگی

ژلوفن، استامینوفن، سیگار این سه اسم فکر کنم برای همه تون آشنا باشن. بچه که بودم، وقتی گوشم درد میگرفت، مادرم می رفت پیش همسایمون که شوهرش سیگاری بود، بهش میگفت دود سیگارت رو لازم دارم، اونم دودش رو فوت میکرد تو گوشم من از همون موقع با ضرب المثل «آبی بود رو آتیش» آشنا شدم و درکش کردم وقتی یه جاییم که خودمم نمیدونم کجا بود درد گرفت و رفتم پیش دکتر، برام یه مشت قرص مسکن نوشت.

سیگار بکشم؟!

گفتم آقای دکتر: نمیشه سیگار بکشم؟ لبش رو گزید و گفت: پسر گلم، سیگار برای سلامتی ضرر داره. کلا وقتی ناکجاآبادی از نقاط بدنت درد میگیره و میری پیش دکتر، با چشمان کاملا بسته برات چند بسته قرص مسکن مینویسه و تو هم میگیری و میخوری و درد رخت بر می بنده و میره پی کارش! بزرگ تر که شدم فهمیدم قرص هایی که نقش «آب روی آتیش» رو مثل سیگار بازی میکردن، خیلی کم ضررتر از سیگار نیستن. بعد از خودم پرسیدم: چرا دکترا مشت مشت قرص میدن بخوریم، اما میگن سیگار نکش؟!

هتل های ویترینی و سه نقطه ...

یادمه یه بار خواستم برم یه منطقه ی خیلی باصفا تو کشورمون. رفتم تو اینترنت و یه هتل خوب پیدا کردم که سه شب اقامت رو توش بگذرونیم. وااااای. باورتون نمیشد چه عکسای شیک و پیک و خوشکلی از اتاقای هتل نشون داده بود! بعد از دیدن عکسا و قیمت مناسب هتل، گفتم این همون جاییه که باید برم. هتل رو برای سه شب رزرو کردم و پول دادم و آماده شدم که برم تو دل طبیعت و لذت ببرم. چشم تون روز بد نبینه! وقتی به لابی هتل رسیدم، تمام رؤیاهام جلو چشمام رژه ی خداحافظی می رفتن! گفتم این لابی کجا و اون عکسا کجا!! فهمیدم چن تا از اتاقای هتل که اتفاقا شیر آب دستشویی شون هم چکه می کرد، یه خرده تر و تمیزترن جناب عکاس هم به لطف بزک و دوزک فتوشاپ و نورپردازی و سایر موارد چنان شیره ای بر سر ما مالید که عالم به چشم ندیده و به گوش نشنیده!

استاد ویترینی

یه مدت بود احساس می کردم زود عصبانی میشم. گفتم برو یه کلاس کنترل خشم شرکت کن و کمی آموزش ببین. استاد بسیار انسان متین و آرامی بود. نکاتی هم در مورد کنترل خشم گفت و ما هم یاد گرفتیم. کلاس تموم شد و منم که مثل سریش چسبیدم به استاد و کلی سوال پیچش کردم. اونم دید فایده نداره و این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست، به سمت خروجی حرکت کرد. وقتی رسیدید دم در، جلوی سمند سفید استاد کنترل خشم، یه پیکان ۸۲ داشت دنده عقب میومد. چشم تون روز بد نبینه؛ به جای ترمز گاز رو فشار داد. من از زبان استاد کنترل خشم مون چیزهایی شنیدم که در طول عمر بیست و اندی ساله ی خودم نشنیده بودم. بعد از کلی تلاش تونستم لُنگ دور گردن صاحب پیکان ۸۲ رو از لای دندونای استاد کنترل خشم مون بکشم بیرون

یه مشت ویترینیم !!!

کلا ما آدما باحالیم. یه مشت ویترینِ در حال عبور و مرور در هستی هستیم! باور کن هر چیزی که از آدم ها میبینی، ویترینه! فکر نکن اگه ویترین اون، از داخل مغازه ی تو شیک تره، معنیش اینه که اون آدم از تو خیلی کار درست تره گاهی داخل مغازه ی اون از تو خیلی داغون تره اما کمی باید صبور باشی تا در مغازه رو باز کنه و از ویترینش بگذری و برسی به داخل مغازه! لطفا گول ظاهر آدم ها رو نخورید. من خوردم، اصلا خوش مزه نیست.

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۸/۲۷
امید طلوع

نظرات  (۲)

۲۷ آبان ۹۸ ، ۰۹:۲۶ پوریا قلعه

لایکیییییییییییییی

پاسخ:
پوریای عزیز سلام
از لطف شما ممنونم
اگر از مطالب وبلاگ خوشتان آمده، لطفا با ذکر منبع نشر دهید.
۲۷ آبان ۹۸ ، ۱۱:۲۸ پوریا قلعه

اوکی :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی